×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دست نوشته هایی برای دوست

استاد عشق

× یه دفتر خاطرات برای نوشتن حرفهایی از جنس عشق محبت....
×

آدرس وبلاگ من

saeedkarimi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/tfdsap

روزی با جماعت نسوان

این دست نوشته مطلبی است طنزگونه در احوالات زنان جامعه ایران به خصوص قشر دانشجو. فقط یه خواهشی ازتون دارم اونم اینکه با نگاه متعصبانه وفمینیستی این مطلب رو نخونید و اگرهم ناراحت شدید صادقانه حرف دلتونو بنویسید... حق نوشتن جوابیه برای همه نسوان آزاد است... دیگر اینکه سبک نگارش کاملا ساختگی است واغلاط املایی ودستوری برای بالا بردن بارطنز به کار رفته است... واما آغاز:  بعد از سالهاسیر در آفاق وانفس در دیری فرود آمدم وآنجا شخص گرانمایه ای بدیدم مشغول تعلیم جوانان ولقب استاد را یدک کشیده! سرانجام بعد ازگذشت مدت بسیار وخوردن دود چراغ حسابی استاد مرا نیز  به شاگردی پذیرفت. استاد علاقه ای خاص به علم جامعه شناسی همی داشت وارادتی  خاص تر نسبت به ماکس وبر  مبذول نمودندی...روزی  از روزها همراه استاد ودیگر مریدان رهسپار کسب معرفت همی آویزان ازاتوبوس به راهی عجیب قدم نهادیم. در ایستگاه آخر پیاده گشتی وآنجا مسکنه ای دیدیم که بر سر درش  نوشته بودند دانشگاه! یکی از مریدان انگشت به دهان رو به استاد نمودی وبا تعجب پرسیدی که این دیگر چه گونه دیری است؟استاد فرمود این خانقاه را از برای کسب علم ساختندی.در همین احوال ضعیفه ای از درب دانشگاه بیرون جستی وبا لبخندی ملیح از  کنار ما گذشتی...آن مرید که تعجب کرده بود این بار کف نمود وعرضه داشت ای استاد در خانقاه آنهم خانقاه اهل علم ضعیفه چه می کند؟استاد فرمود کسب علم ضعیفه وقویه ندارد و البت این روزها کسب علم شده وسیله ای  برای ضعیفه گان تا با آن بر قویه گان برتری  جویند.آنهم به شهادت سازمان سنجش که هر ساله حداقل 65درصد پذیرفته شدگان کنکور سراسری را نسوان تشکیل می دهند... مریدان راتعجب آمد که استاد به جای  کلمه ضعیفه ازکلمه نسوان استفاده نمودی وباز عرضه داشتی که استاد ضعیفه کجا ونسوان کجا؟...استاد جوابی داد که ما بیش از  پیش ارادت حاصل نمودیم در حق ایشان. فرمود الان قرن بیست ویک است وزمانه پیشرفت تکنولوجی است ضعیفه نامیدن این گروه نه به صلاح است ونه به کمال... وما را التفات شدی که استاد نیز  گویا درجرگه زذها پیوستی. استاد وقتی این دوگانگی ارزشی را بدید فرمود بحث وقیل وقال امروز رااختصاص می دهیم به این جماعت ضعیفه والبت ببخشید به این جماعت نسوان...ودر جلوی همان درب دانشگاه بساط  علم آموزی پهن نمودیم که هم علمی از استاد بیاموزیم وهم فیضی از دانشگاه ببریم... استاد فرمود دسته اول از این گروه نسوان...جمله راتمام نکرده بود که برقی در چشمانش درخشید و گفت الانه فکری به نظرم رسید در حد بوندس لیگا... ما خواستیم بپرسیم بوندس لیگا دیگر چه حدی است از حدود ریاضیات که فرمود بهتر است از این حراست خواهش نمودی تا ما را بار دهد به صحن دانشگاه تا آنجا هم به صورت نظری وهم به صورت عملی با این گروه بیشتر آشنا گردیم... ما که تا آن روز غیر از دیر استاد جای دیگری ندیده بودیم قدم نهادیم به دانشگاه وآنجا بسیار تجربت یافتیم ازبهر دفع بلایا وسجایا...چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که دو سه نفر از این نسوان را بدیدیم که موی سر از پوشش بیرون افتیده و چهره را سرخاب وسفیدآب مالیده حسابی و دستار تنگ برتن پوشیده که ما را با دست نشان دادندی وخندیدندی... یکی از آنان صدا برآورد که ترم یکی هستید؟ این لباسهارو دانشگاه برای ورودی های امسال به جای روپوش مدرسه سفارش داده؟ آن دیگر گفت خوشتیپهارو میگیرنا!... مریدان باز هیچ نگفتی... بعد از این رویداد آن جماعت نسوان روی آورد به غمزه عشوه ای که به قول استاد در حد بوندس لیگا بود وکم مانده بود جمع مریدان کمپلت عنان اختیار از دست بدادندی...که استادگفت دارد سه میشود بهتر است بپیچیم به بازی! ما چند سوال قبلیمان نیز بی جواب مانده بود دیگر نپرسیدیم سه شدن وبپیچیم به بازی یعنی چه؟...شیخ گفت این جماعت را جماعت قرتی و سوسول نام نهند که شامل چندین گروه عمده بودی که سرآمدشان را فشنیان می گویند که هر پوششی مد گردد بپوشند و فرقی هم برایشان نکند که آن چیست و موی سر به حالات عجیبی درآورند وصد البت ادبیات جالبی نیز استفاده کنند از قبیل خفن وشاخ و... قدری جلوتر رفته جماعتی دیدیم به چهره از گروه قبلی عقب تر اما در جهد وکوشش برای کسب علم بسیار جلوتر و وسیله ای عجیب بر چشم نهاده که مخلوطی است از فلز وشیشه که بعدها کاشف به عمل آمد که آنرا عینک نام نهند وهمچنین کتبی قطور پیش  رو نهادی از بهر مطالعه...باز همان مرید کف نموده با عصبانیت پرسید یا شیخ نسوان را با مطالعه ای کتب قطور چکار است همان به که بپردازند به آشپزی وشستن کهنه بچه...استاد تعجبی فرمود وگفت در این زمانه بی عرضگی وبی لیاقتی مردان به حدی رسیده که دانشگاه را سهمیه بندی جنسیتی می کنند و با این اوضاع که مردان امروزی  همی زیر ابرو برداشتی وخط چشم کشیدی بیشتر آشپزی و شستن کهنه بچه مردان را سزد تا نسوان را!!! و در ادامه فرمود این جماعت را خرخونین نام نهند والبت این گروه نیز مانند گروه قبلی بین زنان ومردان یکسان بودی البت دز خرخونی در نسوان همی بالاتر بودی...جماعتی درس خون که همیشه کیف وکلاسور به دست بودی وبی معرفتها در امتحان یک سوال را نیز تقلب نرساندی... قدری جلوتر رفتیم و گروهی از نسوان را دیدیم که نه مانند گروه اول سخاب وسفیدآب مالیده اند و نه مانند گروه دوم کتاب قطور عینک دارند و به همراه گروهی از مردان مختلط نشستندی و گل گفتندی وگل شنیدندی وآن مردان جک های ذاقارت گفتندی واینان خنده های بلند سر دادندی و هر از گاهی جماعت مردان لوس بازیهایی د رآوردی در حد لالیگا تا این جماعت نسوان کمی مشعوف گشتی... مریدان را تعجب آمد که یا شیخ اینان را نه به قرتیان شباهت است ونه به خرخونین اینان جزوه کدام دسته از نسوانند؟ فرمود اینان به ظاهر بچه مثبت هایی هستند که از بس در خانه ومحله محدود بودندی آنجا نتوانستی دوست پسر یافتندی و دانشگاه اینان را محلی است برای... و یافتن دوست پسر واحیانا شوهر آینده!!! و چون بابا جون اجازه ی مالیدن سرخاب وسفیدآب وپوشیدن دستار تنگ به اینان ندادی این جماعت در نگاه اول بچه مثبت بودی اما امان از روزی که...جمله دیگر فرمود این جماعت را بچه مثبت آب زیر کاه مینامند که باید بیشتر از دو گروه قبل از اینان پرهیز نمود... که اینان همانانند که در سر کلاس با شنیدن هر جک بی مزه ای کلی غش نمودی و چند سیمکارت ایرانسل  در کیف خود داشتی که به هر یک از دوست پسران شماره یکی را بدادی... سوالات ما که از لالیگا و جک ذاقارت و بچه مثبت هیچ کدام را جواب نشنیده بودیم با شنیدن سیمکارت وایرانسل آنقدر زیاد شد که درحال سوال دانمان ترکیده شد و پخش آسفالت خیابان شدیم وما را به دیری منتقل کردند که بعدها فهمیدیم آنجا را بیمارستان گویند وهمان که هوشیاری خود یافتیم شخصی از جماعت نسوان را دیدیم سفیدپوش که خانم دکتر نام نهادندی واز وی قلم وکاغذ استدی و شرح ماوقع نبشتی تا یار که را خواهد ومیلش به که باشد...  ممنون از اینکه وقت گذاشتید در آخر عرض کنم که من هیچ گرایش ضد فمینیستی و ... ندارم وهدف از این نوشته قدری خندیدن بود وبسیاری تامل واندیشیدن...خوشحال میشم بعد از اینکه اندیشیدید من رو هم از نظراتتون مطلع کنید       

جمعه 17 مهر 1388 - 6:49:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 16 دی 1390   12:09:00 AM

درود.

آقا یکی به من ایمیل زدم فکر کنم خارجیه.دختره میگه منو از تو این وبلاگ شناخته.

کسی میدونه قضیه چیه؟